بوی بهار نارنج دردودل با خدای اطلسی ها
| ||
|
امشب بهشت مزین و عرش وزمین برای جشن ، آماده است.شب است و زمین نور باران، گویا خورشید هم منتظر است.چشم بودبه افق بی انتهای آسمان ، گوش بودبه نغمه بی پایان ملکوت . ارض وسماوات سر از پا نمی شناسند کائنات در شور وهیاهویند. آخر امشب چه خبر است ؟ ومن این را نمی دانم .آه چه صدای دلنوازی به گوش می رسد گویی صدا ی کودکی است که تازه به دنیا آمده.مگر این کودک کیست که فرشتگان بخاطر او از عرش به زمین آمده اند وکودک را با آب کوثرمی شویند. وآن طرف حوریان حریر بهشتی آورده اند تا با آن کودک را بپوشانند .وبه راستی کدام دل است که از لبخند وچشمان نازنین و نگاه عرشی آن نوزاد ، به تلاطم در نیاید ؟! چه زیباست نبی نیز کودک را به دامان گرفته ،گویی از عرش ندا رسیده که نامش را" حسین " بگذارید .ااری درست است نام آن نوزادحسین است چرا از اول این را نفهمیدم چه زیباست تولد کودکی به بزرگی حسین. امروز بلبلان ترنم کردند با یکدیگر از عشق تکلم کردند چون غنچه و گل ،علی وزهرا از شوق بر روی حسین خود تبسم کردند نظرات شما عزیزان: |
|