بوی بهار نارنج
دردودل با خدای اطلسی ها
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رازگونه و آدرس razegone.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






 
 
 
 
 

 


ادامه مطلب
[ شنبه 24 دی 1390برچسب:, ] [ 17:6 ] [ مسافر آفتاب ]

 

آن زمان كه بغض آسمان مي تركد گويي دلش آنقدر گرفته است كه حتي پس از مدتي غرش هاي غول آسا و ترسناك هم آرام نمي شود وسرانجام اشك هاي پرنعمتش جاري مي شود ،آري اشك هاي پر نعمتش نمي دانم چرا!اما برايم جالب است كه اشك ابرها براي زمين مفيد است زيرا خنده ي زيباي گل ها را به آن ها باز مي گرداند و آواز خوش انتظار را در گوش گل هاي نرگس زمزمه مي كند.

اما برايم مبهم است براي چه  اين ابر ها مي گريند؟ مگر چه شده ؟كسي به آن ها چيزي گفته؟شايد آن ها براي اين مي گريندكه طنين دل نشين خنده هاي كودكان را نشنيده اند واز دل تنگي است كه مي گريند. يعني مي خواهند صداي كودكان را بشنوندشايد ؛آخر اين زمين مدتي است كه رنگ باران را به خود نديده كودكان هم خسته اند چون مدتي است زير باران دنبال هم ندويده اند و قايم باشك و گرگم به هوا بازي نكرده اند.آخر حق دارندخسته با شند،باران را دوست دارند هرشب در پيشگاه خداوند گله مي كنند وباران مي خواهند آري درست است بغض ابرها از بغض كودكان گرفته است و بغض ابرها سرانجام بغض آسمان را نيز مي تر كاند و اشك ها پر نعمت جاري مي شوند وآسمان و ابرها از شادي كودكان شاد مي شوند و با انگيزه و شادي بيشتري مي بارند.

[ شنبه 24 دی 1390برچسب:, ] [ 10:6 ] [ مسافر آفتاب ]

 

چهل شب است که مي گذردو...

 

 

 

 

 

 

 


 


ادامه مطلب
[ جمعه 23 دی 1390برچسب:, ] [ 11:52 ] [ مسافر آفتاب ]

پسرک

در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.
پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟
خدمتکار گفت: ۵٠ سنت

پسر کوچک دستش را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد . بعد پرسید: بستنى خالى چند است؟
خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عده‌اى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت : ٣۵ سنت
پسر دوباره سکه‌هایش را شمرد و گفت:براى من یک
بستنى بیاورید.
خدمتکار یک بستنى آورد و صورت‌حساب را نیز روى میز گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام کرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت. هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت، گریه‌اش گرفت. پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى، ١۵ سنت براى او انعام گذاشته بود !

گردآوری: مجله آنلاین روزِ شادی

[ پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, ] [ 19:27 ] [ مسافر آفتاب ]
[ شنبه 17 دی 1390برچسب:, ] [ 18:4 ] [ مسافر آفتاب ]
[ پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, ] [ 22:6 ] [ مسافر آفتاب ]

آقاي و مولايم روز ها ازآن واقعه ي جان سوزمي گذرد اما دوستداران و عاشقان تو هنوز.....


ادامه مطلب
[ شنبه 3 دی 1390برچسب:, ] [ 14:50 ] [ مسافر آفتاب ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

سلام به وبلاگ من خوش آمديد
موضوعات وب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 39
بازدید کل : 51622
تعداد مطالب : 49
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس